۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

ببینم کِی از رو میره این بَچه پُررو...!

دیشب که رسیدم خونه تلویزیون رو روشن کردم دیدم احمدی نژاد داره با دوتا مجری اقا و خانم صحبت میکنه و طبق معمول چشماش رو ریز کرده و با خنده های مکارانه چرت و پرت میگه....! به جرات میتونم بگم بعد از انقلاب رییس جمهوری به وقاحت این بابا ندیدم که زل بزنه توی دوربین اینقدر راحت دروغ بگه و مردم رو خر فرض کنه ...!

همینجور که داشتم به دروغهاش گوش میکردم دختر چهار ساله ام شروع کرد به شعار دادن که ای ول ای وله... ای ول... احمدی خره ای ول...موسوی سره ای ول...! اولش توجه نکردم اما دخترم دست بردار نبود و اومد جلو گفت :باباجون... بابا جون...! گفتم جان... گفت احمدی شاشویه...!! مادرش بهش گفت بی ادب...حرف زشت نزنی ها...! گفتم راست میگه دیگه بچه.... این بابا ریده به همه جای این مملکت رفته...! خانومم عتاب امیز گفت مسعود...! جلوی بچه حرف زشت نزن ...گفتم ببخشید خانوم ...! این بابا جیش کرده به همه جای این مملکت ....خوبه...؟

دوباره دخترم شروع کرد به ابراز احساسات و باز اومد جلو دستاش رو گذاشت روی زانوهاش خم شد طرفم گفت.... باباجون احمدی جیشویه...! گفتم ای ول بزن قَدِش و دستم رو اوردم بالا دخترم با دست کوچکش محکم زد روی دستم....خلاصه که ابراز احساسات متقابل من باعث شد دخترم هی یک دوری میزد میومد جلو و بدترین کلمه ای رو که تا بحال شنیده بود نثار احمدی نژاد میکرد و میزد قَدِش و میرفت...!

بچه پر رو...! بوناک...! دروغگوی قراضه ...! زر زرو و چند تا کلمه دیگه که درست متوجه نشدم القابی بود که دخترم به احمدی نژاد داد و خسته شد رفت توی اتاق بخوابه...تازه احمدی نژاد شانس اورد دختر بزرگترم خواب بود والا دوتایی با ابراز احساسات لطیفشون حسابی از خجالتش درمیومدن...!

مصاحبه که تموم شد اومدم فوتبال ببینم که صدای دخترم از توی اتاق اومد که احمدی گوزوی کله خرابه...!! و مامانش دعواش کرد که بگیر بخواب دیگه حالم به هم خورد ...!!

...................................................................................................


ـ قبول کنیم که این بابا دیگه مثل سابق رو بورس نیست...! ( منظورم اینه که دیگه حتی سوژه ای برای مسخره شدن هم نیست...! ) قبول کنیم که دیگه کسی اون رو تحویل نمیگیره نه در داخل و نه در خارج....حتی اصولگراهای دواتشه هم روبرگردوندن ازش...یه مدت رفت هی به روسیه و چین لب داد و لاس زد و خودش رو مالوند به اونا و اونا هم ارضا که شدن عین یه دستمال کثیف پرتش کردن تو سطل زباله... از رو که نرفت که...! باز رفت با ترکیه و برزیل شروع کرد به لاس زدن...! فردا همین دوتا کشور هم ارضا میشن ...ببینم کی از رو میره این بچه پررو...!

ـ مسخره تر از تلویزیون خودمون و این ضرغامی ندیدم.... تو کشورهای اروپایی یا امریکا هر طور و با هر دکوری که با شخصیت های سیاسی مصاحبه میکنن اینا زرتی عین همون رو اجرا میکنن...! مسابقه هاشون دقیقا کپی از روی کانال های تلویزیون کشورهای دیگه اس...! مستند سازیهاشونم همینطور...! اخبارشون هم ...!! بابا یه کم ابتکار داشته باشین اخه...!


ـ ممنون از دوست عزیزی که فرق حسن با یوسف رو تذکر داد بهم ....کم دقتی کردم :)

۱۰ نظر:

  1. شاتوت جان اول همه عرض سلام و اینکه خوشحالم بالاخره بعد از مدتها دوباره پیدات کردم! دلم برای قلمت تنگ شده بود. بعدشم اینکه نوشته های جدیدت(توی این وبلاگ) برای من کمی تا قسمتی رها به نظر میان و متفاوت از نوشته های وبلاگهای قدیمیت.
    بین پستهای این وبلاگت "بوروس علی" خیلی به دلم نوشت و من رو یاد اون قدیم ندیما انداخت که میشستیم تا شاتوت یه پست جدید بنویسه و ما بیایم بهش مثبت بدیم و زیر لینکش جار و جنجال راه بندازیم و تو سر و کله هم بزنیم... واقعا یادش به خیر
    در مورد بچه تون هم باید بگم معلومه خیلی بچه باادبیه که آخر آخر فحشی که بلده شاشو هستش! من که بچه بودم یاد گرفته بودم بگم "پفیوزِ دیوس" و سر همین مامانم فلفل ریخت تو دهنم ؛)
    قلمت همیشه استوار باشه و وجودت پاینده

    پاسخحذف
  2. مسعود جان اون کسی‌ که مرجعیت خامنه‌ای رو تایید کرده، حسن صانعی هست، نه یوسف صانعی

    پاسخحذف
  3. کثافت حرامزاده
    همه شما حرامزاده اید بی ÷در و مادر

    پاسخحذف
  4. دختر شاتوته دیگه! هی میکن توی خونه بحث سیاسی نکنید برای همینه!!!

    پاسخحذف
  5. خب خوب شد که خانوم کوچولو مشهدی بلد نیست وگرنه عاقبت این پُستی که نوشتی نامعلوم بود!

    پاسخحذف
  6. واسه همینه که میگن حرف راست رو از بچه بشنو!

    پاسخحذف
  7. واي خداي من ،، اول خيلي خنديدم ! ولي بعداش جند قطره اشك إز كَونه ام سرازير شد ...قربون قلم ات ،،،، عليرضا توكيو 

    پاسخحذف
  8. سلام. بابا دمت گرم . دختر 4 ساله من هم مثل دخترت اما فقط ميگه رهبري باي باي احمدي باي باي.

    پاسخحذف

( مُو اَصَن تِوقُعی نِداشتُم که...! جنگ که تِموم رَفت موُیَم بَرگشتُم...! حالا بره مُو زوره که باتوم بُخُورُم... که بزنَن تو گوشُم...! اویَم کی...؟ چارتا بچه جنگ نِدیده...! سَهم ما هَمیه...؟ دَستِ شما درد نِکُنه...! )

Powered By Blogger