پارسال همین روزها بود که همه رو ترغیب میکردم به رای دادن...احساس میکردم این کمترین کاریه که میتونم انجام بدم...! به همراه دختر کوچکم در اجتماعات شرکت میکردم و از اینهمه شور و شوق به وجد میومدم...پارسال همین روزها بود که پدر هم بود...خدا بیامرز عکس میر حسین رو زده بود جلوی ماشین و پشت شیشه مغازه اش... میگفت میر حسین ادم خوبیه...میگفت میر حسین ادمه... انسانه...! و من متحیر بودم که مگه بقیه ادم نیستن... انسان نیستن و نمیدونستم که ادم بودن فقط به روی دوپا راه رفتن نیست...بچه ها که دور هم بودن میگفت یک عمر نون حلال دادم به شما حالا یک چیز از شما میخوام.... به موسوی رای بدین اگه ای مملکته دوست دارین...!
پارسال همین روزها بود که با چند تا بچه بسیجی بحث میکردم که یه بزرگترشون اومد جلو گفت : شما رای میدی؟ گفتم بله... گفت ای ول...!! مهم اینه که رای بدی...! به هر کسی که دوست داشتی رای بده...به موسوی...به کروبی...اونی که باید انتخاب بشه انتخاب میشه و نیشخندی زد دور شد... و من احساس بدی بهم دست داد ...!
پارسال همین روزها بود که امید دوباره جوانه زده بود در دلهای مردم ساده دل ما...خیلی ها که مثل من مردم رو ترغیب به رای دادن کرده بودن بعد از انتخابات و وقایعی که پیش امد عذر خواهی کردند و گفتند کاش رای نمیدادیم که رای هایمان را بدزدند...! اما من پشیمان نیستم از رای دادن و ترغیب کردن بقیه به رای دادن... اتفاقا خوب شد که رای هایمان را دزدیدن...خیلی خوب شد...!!
kojaei shaa toout, delam barat taghee
پاسخحذفبله انتخابات ما مانند تیغ دو دم میمونه!
پاسخحذفراستی یاد اوون هندونه تو زرد افتادم که بعضیا رو هندونه سر بسته نامیده بود!!
پاسخحذفناراحت نشی شاتوت! شوخی میکنم! همه هندونه ها سرخ سرخ بودند! پوستشون سبز! درونشان سرخ!
پاسخحذفما رايمون رو پس گرفتيم. چون اصلا راي نداديم!!! :D
پاسخحذف