۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

ببخشید اما داره کم کم حالم از شخصیت مجازی به هم میخوره...!

اقا این دنیای مجازی هم خیلی دنیای نامردیه...! درست عین دنیای واقعی...! اما تو دنیای واقعی حسنش اینه که طرفت رو میبینی و میتونی خودت رو برای مقابله یا مناظره یا مباحثه با اون فرد اماده کنی...اما تو دنیای مجازی خیلی وقتا ممکنه رودست بخوری.....یه سبز دواتشه ممکنه یه حاجی ریش پشمو شپشو باشه با یه چماق توی دستش...! نازیلا خانوم هجده ساله ممکنه نوروز سیبیل تسبیح به دست کلاه شاپو باشه که به انی با تیزی بند شلوارت رو بکنه و بی ابروت کنه....! سیبیل طلا هم ممکنه یه دختر شاه پریون کمر باریک دماغ عملی باشه که به ریش خیلی ها بخنده و ریسه بره پای کامپیوتر....!! ...!) البته نباید اینو از نظر دور داشت که خیلی از ادمای مجازی با کلاس و عطر و ادکلن زده و دکتر مهندس هستن اما واقعی نیستن...بلا نسبت عین مترسکای سر جالیز میمونن که کلاغا ازشون میترسن...! حساب باز کردن روی ادمای مجازی عین حساب باز کردن توی این قرض الحسنه های تخمی بی پشتوانه میمونه ... یه روز صبح میای میبینی جاتره بچه نیست.....! میبینی طرف ریده به کاسه کوزه و در رفته....!( به کسی برنخوره جان مولا من خودمم یه شخصیت مجازی ام... ضمنا منظور و مخاطب خاص ندارم .... ! خیلی از ادمای مجازی هم هستن که گل بی عیبن اما من منظورم اینه که ... منظورم اینه که...هیچی اصن....! من اصن زور ندارم.....! )

بعضی از ادمای مجازی هم دزدای بیشرفی هستن که مطالب خوب دیگران رو کش میرن میذارن توی وبلاگای زرد عطر و ادکلن جنسی خودشون و تا یه کسی براشون کامنت میذاره که ای ول بابا این مطلبو خودت نوشتی...؟ دستت طلا...کارت خیلی درسته ...! جواب میده که ای بابا... اینا که چرکنویس و دست گرمه... من کارم رمان نویسیه و اگه منو بشناسی کف میکنی...!! ای تف تو روت بیاد توله سگ دروغگو...تو بابا اب داد هم بلد نیستی بنویسی اونوخ ادعای رمان نویسی داری...؟


خیلی از ادمای مجازی هم هستن که خیلی باحالن.... خیلی کار درستن...! خیلی هم بهت نزدیکن و تو نمیدونی....شاید همین همسایه بغلی... یا همین مغازه سر کوچه ....!! شاید هم خیلی دور باشن عین اون قزاق پیر.....! اما مهم اینه که باحالن.... ادمن... فهمیده ان...و منم نوکر هر چی ادم با فهم و شعورم..... به خدا قسم له له میزنم برای رفاقت در دنیای واقعی با اینا اما حیف... حیف که منم ممکنه یه ادم گوزو باشم...! یه نوروز سیبیل یا یه سیبیل طلا یا یه حاجی ریش پشموی شپشی....!!


ببخشید اما داره کم کم حالم از شخصیت مجازی به هم میخوره....دلم میخواد عین ابطحی یا عبدالطیف عکسم رو بزنم گوشه وبلاگم .... یا عین گجمو...و یا عین نیک اهنگ و نبوی..... دلم میخواد با شناسنامه بنویسم.....با هویت....!! حالا دکتر مهندس نیستم که نباشم...!! کاریکاتوریست و نویسنده سرشناس و فکل کراواتی نیستم نباشم... ادم که هستم که.... نیستم...؟ ارزو هم که بر جوانان عیب نیست....!! هست...؟

...........................................................................................................................

( والله بخدا من هنوز جوونم... هی چپ و راست حاجی حاجی نکنین... حاجی جد و ابادتونه...!! دیدین به این خانومای سانتی مانتال وتیشان فیشانی تا میگی حاج خانوم انگار فحش خواهر و مادر دادی بهشون... منم همین احساس رو دارم به جان خودم... ازصفت حاجی بدم میاد حالا هی بگو حاجی...!! )


در ضمن من منظورم از سیبیل طلا اون وبلاگ سیبیل طلا نیست و همینجوری گفتم....! مثلا...!



در ضمن من دوسه تا کامنت رو تایید نکردم که دوتاش به ایرانیها توهین شده بود و یکیش هم به یه خانومی که من نمیشناسمش و جایزه کن رو گرفته.....!

۷ نظر:

  1. takderakht
    منم منظورم همون خانوم مجازی بود که کن گرفته بود تو ترکی یه مثل داریم میگه
    soze at yera iyase tapar
    .علی چپ بی علی چپ.خدا حافظ

    پاسخحذف
  2. گجمو همون حاجی ریشو منظورت بوده دیگه عزیز...سرباز گمنام امام زمان ...! ایشون به همین پشت گرمی سرباز امام بودن عکسش رو زده تو وبلاگش!

    پاسخحذف
  3. بنده از طرحت استقبال میکنم بشرطی که واقعا عکس خودت رو بزنی ها!!!!!!

    پاسخحذف
  4. جون شاتوت میخوای یه قراری توی کوچه زردی بذاریم ما در خدمتت باشیم!!!!

    پاسخحذف
  5. آدم دنیای مجازی همون ناشناخته بمونه بهتر تره !

    پاسخحذف
  6. مسعود خان سلام
    یه سئوال کاملا بی ربط داشتم، من سالهاست که مشهد نیستم ولی دارم از فضولی میمیرم که نوروز سبیل هنوز زنده است یا نه؟ اگه اشتباه نکنم آخرین بار توی یک مجلس ختم توی مسجد بهمن گنبد سبز حدود سال هفتادویک دیدمش
    مشغول ذمه ای اگه توی دلت بخندی و بگی که" دمش گرم نوروز، بند این یکی رو هم باز کرده!!!"

    پاسخحذف
  7. تحمل تنهایی آسان نیست، اما درک نشدن دشوارتر است.

    پاسخحذف

( مُو اَصَن تِوقُعی نِداشتُم که...! جنگ که تِموم رَفت موُیَم بَرگشتُم...! حالا بره مُو زوره که باتوم بُخُورُم... که بزنَن تو گوشُم...! اویَم کی...؟ چارتا بچه جنگ نِدیده...! سَهم ما هَمیه...؟ دَستِ شما درد نِکُنه...! )

Powered By Blogger