۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

ارتا هرمس منو به یک بازی وبلاگی دعوت کرده به نام چه میخواهیم...!

من خیلی چیزا میخوام...! خواسته های من اونقدر زیاده که حتی عمرم هم کفاف نمیکنه برای همه اونا...! اصلا دلم نمیخواد شعار بدم و حرفای کلیشه ای بزنم و مدینه فاضله رو ترسیم کنم...! اقا من دلم میخواست اصلا این انقلاب لعنتی نمیشد تا که بعدش جنگ بشه...! تا که بعدش پای فرماندمون از بیخ کمر قطع بشه...! تا رفیق جون در جونیم تبدیل بشه به یه دونه پلاک....! تا امیر ارزوی یه نفس کشیدن بدون ماسک اکسیژن به دلش بمونه و سینه اش خس خس کنه...! تا خودم بشم عین این ادمای مریض که تا صحنه های جنگ رو از تلویزیون میبینم هی شر و شر اشکام بیاد... ! هیچ کس نمیفهمه توی جبهه ها چه گذشت به ما....! اگه اون کلهر الاغ دوروز توی جبهه بود نمیگفت که ماها تحت تاثیر فیلم های وسترن میجنگیدیم...! اگه میدید که بچه های گروهان ما صبح خندون بودن اما عصر تبدیل به کوهی از جنازه شده بودن که باید شناساییشون کنم همچین گهی نمیخورد...!
اما متاسفانه همه اینها اتفاق افتاد...حالا میخوام که حد اقل زندگی برای همه فراهم باشه...! حد اقل ازادی برای همه فراهم باشه... ببینین من چقدر قانعم همش میگم حد اقل... حداقل...! دلم میخواد اقا بالاسر و قیّم نداشته باشم...! بابا من ادمم پفیوزا میتونم خودم هّر رو از بّر تشخیص بدم...! میتونم راه خودم رو تشخیص بدم...! دلم میخواد مثه ادمای کور عقب افتاده با ما رفتار نکنن...تصمیم نگیرن چی رو صلاحه ببینیم و چی رو صلاح نیست...! چی رو صلاح هست بخونیم و چی رو صلاح نیست....! صب تا شب تحقیرمون نکنن ...!

دلم میخواد همه ادمایی که توی این سالها همه جور خیانت کردن محاکمه بشن...! دلم میخواد توی مملکتم انتخابات ازاد برگزار بشه...! دلم میخواد زندونی های سیاسی ازاد بشن...!دلم میخواد همه اونایی که از ایران رفتن برگردن...! دلم میخواد دوباره صدای خنده از ته دل ادما رو بشنوم...! دلم میخواد پستون گاوامون دوباره پر از شیر بشه تا برای یه پاکت شیر ابکی توی صف واینستیم...! دلم میخواد مرغامون دوتا دوتا تخم بکنن تا حسرت یه تخم مرغ اب پز به دل کسی نمونه... دلم میخواد رفتگر محلمون بجای اینکه هر دفعه هزار تومن گوشت مخلوط برای ابگوشت ظهر بچه هاش بگیره شقه شقه گوشت بگیره...! دلم میخواد دیگه شبای برفی کسی گوشه میدون دروازه قوچان نخوابه....! دلم میخواد........دلم میخواد.......! من خیلی چیزا دلم میخواد ...کجا رفتی...؟

۷ نظر:

  1. آقا دمت گرم و درود به شرفت. ای کاش قدر فداکاری و شجاعت اونهایی که تو جنگ بودن را بدونیم.

    احمدرضا

    پاسخحذف
  2. هنوزم هستند ادمایی که دردشون میگیره از شنیدن این واقعیت ها. ایرانی ها هنوزم کاملا سیب زمینی نشدند.
    ادامه بده دوست من. ادامه بده تا اونجایی که میتونی .

    پاسخحذف
  3. دوست
    کجا رفتند دانش و هوش ما چه شد مهر میهن فراموش ما

    نبود اینچنین کشور و دین ما کجا رفت آیین دیرین ما

    گران مایه بود آنکه بودی دلیر گرامی بدان کس که بودی دلیر

    به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیمش

    پاسخحذف
  4. بيخيال اين مرتيکه الدنگ کلهر يا هر خر ديگه اي، اين بيشرفا اصلا نميدونن چي ميگن. اين مرتيکه بيشرفو اگه جلوش بيان ترتيب مامانشو بدن اخماشم تو هم نمياد.
    باز گلي به گوشه جمال دخترش که گذاشت و از ايران رفت. ظاهرا بيغرتي و چرت گفتن تو مرداي فاميلشونه

    پاسخحذف
  5. خیلی مردی
    من با اینکه تو ایران نیستم و الان دیگه از ایران قطع امید کردم به تو و امثال تو و پدر خودم که واسه ما ها جنگیدن افتخار میکنم

    پاسخحذف

( مُو اَصَن تِوقُعی نِداشتُم که...! جنگ که تِموم رَفت موُیَم بَرگشتُم...! حالا بره مُو زوره که باتوم بُخُورُم... که بزنَن تو گوشُم...! اویَم کی...؟ چارتا بچه جنگ نِدیده...! سَهم ما هَمیه...؟ دَستِ شما درد نِکُنه...! )

Powered By Blogger